با سلام :
عمري است که اشک هايمان را در کوره سوزان حسرت ها انباشته ايم و انتظار جمعه اي را مي کشيم
که جويبار ظهورت از پشت کوه هاي غيبت سرازير شود، تا آن کوره را بدان آب خاموش سازيم
و آن حسرت ها را به دريا ريزيم. سبکبار تن خسته امان را در زلال آن بشوييم.
اي اميد بي پناهان، بيا...بيا.
از ثري تا به ثريا، دل هاي بي قراران، شيداي يک نگاه توست.
از سوي تا ماسوي جان هاي بي پناهان، نثار قدم هاي تو باد.
بيا و روزه داران غيبت را به افطار فرج بنشان و قضاي عهد انتظار را دستي برافشان.
مطالب شما واقعا زيبا بود .
يا علي مدد.